"زن"، مرکز خانواده (بازخوانی دو آیه از قرآن کریم)
روز زن ( میلاد حضرت زهرا ع ) _ نشست ( حقوق و کرامت زن در احکام خانواده )_ ۱۳۹۵
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت برادران و خواهران عزیز، ضمن این که هیچ راه و روش و راهکار عقلی، تجربی، جدید، قدیم را نفی نمیکنیم برای راه حل مشکلات خانواده و مقوله تحکیم خانواده، در عین حال، منابع دین، قرآن و سنت احتیاج به یک بازخوانی مجدد دارد که هم درستتر، روشنتر، نزدیکتر به ذهنیت جامعه امروز، انسان امروز، خانواده امروز، کلمات و کلیدواژههای قرآن و سنت دوباره معنا بشود و هم دوباره با توجه به شرایط فعلی خانواده در جامعه ما و جامعه جهانی در مورد روشهای تحقق این ارزشها دوباره هماندیشی شود. یک بار دیگر برگردیم به این کلیدواژههای قرآن و سنت در رابطه با خانواده و رابطه زن و مرد، زن و شوهر با هم گفتگو کنیم و دوباره این کلمات را در هندسه کلی مفاهیم اسلامی بازسنجی و بازفهمی بکنیم و هم راجع به شیوههای عقلی و تجربی تحقق آن ارزشها، وقتی که قرآن، خانواده را مظهر و تجلّی مفاهیمی مثل 1) سَکَن آرامش، 2) مودّت و عشق. 3) رحمت، مهربانی میداند چه روشهای عقلی و تجربی در عرصه اقتصاد، خانواده، نظام حقوقی، رسانههای و از این قبیل موارد، چه راهکارهایی ممکن است که به تعمیق و گسترش عشق، محبّت و آرامش در خانواده کمک کند یعنی هرچه که بیرون، کف جامعه داریم میبینیم که آرامش را از خانواده سلب میکند رابطه زن و مرد و زن و شوهر را از عشق تهی میکند این روال مفهوم منطق ضد ارزش با منطق دینی دیده شود و بعد عواملی که این عشق را تضعیف میکند یکی یکی بشماریم ببینیم با هر کدام چگونه میشود مبارزه کرد؟ این یک تلاش اسلامی در جهت تحکیم خانواده است اگر لازم است که ما دوباره آموزشهایی را ببینیم که چگونه باید با هم صحبت کنیم؟ زن و مرد چگونه باید در خانه با هم سخن بگویند و رفتار کنند؟ این آموزشها در جهت تحکیم خانواده یک عمل صالح است هم وظیفه حکومت، رسانه، نظام آموزشی است و هم احتیاج دارد به این که دوباره ما آموزش ببینیم که اگر عشق و مودت به تعبیر قرآن کریم، و سَکَن و آرامش در خانوادههایی تضعیف شده و به خطر افتاده چگونه باید دوباره اینها را احیاء کنیم. من میخواهم دوستان را یک بار دیگر به بعضی از کلیدواژهها در قرآن و سنت ارجاع بدهم که اینها چقدر این کلمات از طرف خدای متعال و اولیای خدا گزینش شده است گرچه هزاران سال پیش این سخنان گفته شده، مخاطب آن همین الآن ما و شما و فردا هر مرد و زنی و هر خانوادهای مخاطب آن است. یک بار دیگر در این کلمات دقت کنید. آیه اول، آیه 128 سوره مبارکه نساء، سوره زنان است. اگر زنی میترسد شوهرش نشوز کند شوهر نشوز کند. ما یک نشوذ زن داریم یک نشوذ شوهر، در هر دو در قرآن اشاره میشود. نشوز یعنی نافرمانی از عدالت، زنی که به حقوق مرد احترام نمیگذارد ناشزه است نشوذ کرده، مردی که به حقوق زن احترام نمیگذارد نشوز کرده است هم مرد و زن وقتی نشوذ میکنند یعنی به حقوق طرف دیگر احترام نمیگذارند و حدود خودشان را رعایت نمیکنند این نافرمانی در برابر خداوند است و در برابر منطق عدالت است. «وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا...» خب خانمهای زیادی بودند، هستند، خواهند بود و همین الآن هم خیلی هستند که میترسد و نگران است که شوهرش به وظایف شوهری و مردی در خانواده عمل نکند، خودخواه است. اگر زنی میترسد و نگران است که شوهرش ناسازگار باشد دارد ناسازگاری میکند دارد از وظایف خودش رویگردانی میکند، رویگردان است تابع منطق عدالت و اخلاق در خانواده نیست، میترسد «نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا...» میترسد مرد نشوز کند، ناسازگاری کند یا اصلاً اعراض کند پشت به زن بکند و میگوید الآن من را رها میکند میرود «فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیْرٌ ...» خداوند یک اصل کلی اعلام میکند که در منطق الهی و دینی از «الصُّلْحُ خَیْرٌ» صلح و سازگاری زن و مرد بطور مطلق یک ارزش مطلق الهی است. «الصُّلْحُ خَیْرٌ» اصالت با صلح است. اصالت این است که بین زن و شوهر در خانواده، تنش، تجاوز به حقوق یکدیگر، بیحرمتی به یکدیگر نباید باشد. اصل آشتی است. این اصالت صلح که «الصُّلْحُ خَیْرٌ» یک اصل کلی است در جامعه هم همینطور است در جامعه جهانی هم همینطور است. اصل اعلام آشتی با همه است. برای صلح، دوستی و عشق ما احتیاج به دلیل نداریم، برای برهم زدن صلح است که باید دلیل داشته باشیم. برای تنش باید استدلال کنیم که چرا تنش است؟ بنابراین اصل در خانواده مسلمان و مؤمن صلح است، اصل این است که هیچ تنشی، تهدید، استرس، اضطراب، درگیری، توهین، مطلقا نباید باشد این میشود خانواده مسلمان. تنش و چالش نباید باشد، صلح باید باشد در فضای جنگی با ادبیات خشن میفرماید نباید زن و شوهر با هم گفتگو کنند. هیچ کدام نباید آن دیگری را تهدیدی علیه خودش بداند و دشمن خودش تلقی کند، رقیب خودش تلقی کند، زن و شوهر رقیب و دشمن هم نیستند. با ادبیات صلحآمیز و آشتیجویانه، حفظ مودّت، عشق، سکن و آرامش در خانه، و رحمت، مهربانی و خدمت به یکدیگر، اینها مرزهای خانواده مسلمان هستند آن وقت خانوادههایی از ما که از این اصول فاصله گرفتند ما به همان اندازه داریم به یک خانواده نامسلمان تبدیل میشویم. خانواده بیدین، یعنی هر خانواده، هرچه بیشتر در آن دعوا و تنش و رقابت و خصومت است آن خانواده به همان اندازه بیدین است، خانواده مسلمان، خانواده صلحآمیز است. بعد میفرماید اگر مردی در خانواده به وظایفش عمل نکند مدام زیر وظایفش میزند یا مرد نشوز میگذارد، کم میگذارد، ناسازگاری میکند سر هر چیزی بهانه میگیرد یا همینطور اعراض کرده و برگشته، دیگر از این زن منصرف شده و میخواهد او را از سر خودش باز کند میخواهد که کار به سمت طلاق برود. مرد دارد به این سمت میرود که بخواهد خانواده را متلاشی کند میفرماید زن حق دارد که برای بازگشت صلح به خانه تلاش کند «فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا...» هم زن، هم شوهر، هیچ مانعی ندارد برای این که شروع کنند به تلاشی برای «أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا» یعنی حالا که نتوانستید مثل دوتا آدم با هم حرف بزنید، گفتگو کنید، هرکسی به وظایف خود عمل کند، این عشق و آرامش را در خانه حفظ کنید، قدم بعدی این است که هیچ اقدامی علیه هم انجام ندهید مگر این که اول پروژه تلاش برای بازگشت به صلح و عشق به خانه داشته باشید این پروژه اصلی است، وظیفه شرعی و عقلیتان این است. حالا این پروژه یعنی این که میفرماید «أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا» اولاً این که دو طرف باید اقدام کنند اگر میخواهید خانواده درست مدیریت بشود «یُصلحا» دوتایی هر دو باید اقدام کنیدو در این مصالحه شرکت کنید هر دو باید یک تغییراتی را در خودتان به وجود بیاورید خودتان اصلاح بشوید تا صلح شود. باید تلاش کنید و بپذیری که من یک اشکالاتی دارم و باید خودم را اصلاح کنم. یا حتی اگر آن طرف من اشکال دارد من تلاش میکنم این را کمک کنم که اصلاح بشود و تحمل کنم. اگر زن نگران شده و میبیند که شوهرش دارد نشوز میکند، بداخلاقی میکند، به وظایف خود عمل نمیکند ناسازگار است میخواهد دعوا راه بیندازد و میخواهد جدا شود، قدم اول، تلاش برای بازگشت صلح به خانه، این شامل مشاوره میشود، شامل گفتگو، شامل جلسات مختلف، شامل نصیحت اخلاقی، اگر بیماری خاصی هست که هورمونها، غدد، عصبانی می شود و نارسایی جنسی است، ببینید این اقدام برای صلح شامل همه فعالیتهای اخلاقی، علمی، تجربی، است منتهی با مشاوره درست، بعضی از این مشاورهها متخصص خراب کردن هستند. هرچه میگوییم میگوید نه شما با هم نمیسازید باید طلاق بگیرید عوض این که درست کند زودتر خرابش میکند! یک کسی اخیراً آمده بود میگفت رفتم پیش مشاور، گفته ازدواجی که باعث بشود نیروها و استعدادهای تو سرکوب شده، ازدواج شده تو سرکوب شدی خودت را آزاد کن! آزاد شو! گفتم چطوری؟ گفته جدا شو آزاد میشوی، خودشکوفایی! خب یک کسی باید گوش این را بگیرد و یک اردنگی به او بزند بگوید خب آقا تو ... معمولاً هم خودشان طلاق دادند یا طلاق گرفتند مطلقه هستند میآیند به بقیه نصیحت میکنند. اما مشاورههای درستی هم داریم، مشاوران عاقل، با اخلاق، متدین که اینها کمک میکنند. خب پس هر کاری که لازم است برای بازگشت صلح و آرامش به خانواده برای اصلاح، انجام بدهید، انجام بدهید. اعلام میفرماید که اصل صلح است، برای دعوا باید یک دلیل قانع کننده داشته باشید. برای صلح دلیل نمیخواهد «الصلح خیر» نگو چرا باید آشتی کنیم؟ بگو چرا قهر کردیم؟ آشتی کردن دلیل نمیخواهد. اصالت آشتی است. اصل عشق است. این که به چه دلیلی داری اختلاف ایجاد میکنی.
اصل بعدی: خداوند میفرماید که ریشه خیلی از این نافرمانیها حرص و زیادهطلبی است. میفرماید: «وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ...» آزمندی و بخل در دلها خانه کرده است یعنی تا چند وقت پیش هم میبینید که طرف دارند عادی و خوشبخت زندگیشان را میکنند کمکم یک صفتی در شخص ایجاد میشود که مدام لذت بیشتر را میخواهد، میگوید اینهایی که دارم کم است، میخواهم بیشتر تفریح کنم، میخواهم بیشتر لذّت ببرم. از این زن میخواهم جدا بشوم یک زن دیگری را بگیرم، او جوانتر است، او قیافهاش اینطوری است و... یک تجربه جدید. شح و بخل و حرص. حالا گاهی زنان هستند و گاهی مردان هستند منتهی اینجا چون به زن میگوید که شوهر دارد نافرمانی میکند میفرماید یک بخش مهمی از آن – من خواهش میکنم بروید یک مطالعهای بکنید – بخش مهمی از طلاقهای احمقانهای که دارد صورت میگیرد در آشناها و فامیلها و همسایهها، ببینید یک علت آن همین نیست، علت عمده آن، شُح، یعنی بخل و آزمندی و حرص. زندگیتان دارد میگذرد میخواهید دوباره یک حال دیگری و یک تفریح دیگری، یک کم لذّت بیشتر، مریض شدی، تعادلتان را از دست دادید این یک علت آن است «وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا» میفرماید حالا اگر آمدی همسرت به وظیفهاش عمل نکرد تو تلاش خود را برای حفظ خانواده بکن، «تُحْسِنوا» احسان کنید، مرد به زنش خدمت کند. زن حریص شده، زیادهطلب است، مدام میگوید خانه بهتر، امکانات بهتر، سفر بیشتر، ماشین فلان و... یا مرد اینطور شده است میفرماید این بیماری را کنترل کنید اگر این بیماری حرص، با چندتا سفر خارجی، ماشین بیشتر میخواهم، خانه فلانجا میخواهم یا مرد بگوید اینطوری و اینطوری یا بگوید میخواهم با چندتا زن دیگر هم باشم، بالاخره همهاش به حرص و لذتطلبی اضافی و لذتپرستی برمیگردد. بعد میفرماید راه حل آن اصلاح اخلاقی خودتان است. و الا پیش هزارتا مشاور بروید صدتا وکیل هم بگیرید در یک مواردی که اینطوری است مشکل حل نمیشود، راه حل آن احسان و تقواست. احسان، یعنی به آن طرف مقابل خدمت کنی. به آن خدمت و محبت کن. 2) تقوا. میفرماید بر خودت مسلّط باش و رفتار خودت را کنترل کن، تقوا یعنی مدیریت خود. خودت را مدیریت کن بر خودت مسلط باش یعنی بر اساس خشم و خشونت یا شهوت و خودخواهی و برتریطلبی عمل نکن. راه حل نجات خانواده در مواردی که بر اساس حرص و شُح و خودخواهی و زیادهطلبی خانواده دارد متلاشی میشود احسان و تقواست. حتی وظیفهات نیست. احسان یعنی بیش از وظیفه خدمت کردن است. یک وقت ممکن است مرد بگوید من وظیفهام را انجام دادم یا زن بگوید من که وظیفهام را در برابر همسرم انجام دادم میفرماید بیش از وظیفه. «احسان» یعنی بیش از عدالت، بیش از حق او، شروع کن بیش از حق او به او خدمت کن به زنت، به شوهرت. و بعد تقوا. کُنشها و واکنشها و تصمیمهایی که میگیرید همه را اول بسنج ببین درست است یا نه؟ اگر درست نیست آن عمل را انجام نده. اول بررسی کن. تقوا یعنی بررسی عمل قبل از عمل؛ یعنی اول توی ذهنتان درست تحلیل کنید ببینید این عمل را برای چه دارید انجام میدهید؟ این حرف را برای چه دارید میگویید؟ البته کار سختی است. مخصوصاً وقتی که آدم عصبانی میشود دیگر فکر نمیکند که چه کار کرد؟ چه کار نکرد؟ وقتی که شهوت یا خشم بر عقل آدمی غلبه میکند دیگر تصمیمات او، تصمیمسازی نیست. تقوا یعنی عمل متقیانه چندتا شرط دارد. 1) برای تقوا ورزیدن باید محاسبه کنید و عقلتان را به کار بیندازید، اول باید بفهمید که ماهیت این عمل چیست؟ 2) منشأ این عمل چیست؟ من چرا میخواهم این کار را بکنم؟ من چرا میخواهم این حرف را بزنم؟ 3) آثار این عمل چیست؟ وقتی من این حرف را زدم یا این کار را کردم بعد چه میشود؟ بعد چه واکنشی در آن طرف مقابل ایجاد میکند و چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد؟ متقی کسی است که همه اینها را بررسی میکند بعد نگاه میکند ببیند من چه هوس کردم میخواهم برای ارضای خودم میخواهم انتقام بگیرم یا میخواهم خوش باشم، اینها را کنار بگذارد بعد بیاید آنچه را عقل میگوید که مثلاً الآن را چه را باید بگویی و چطوری؟ یا نگویی یا چه بکنی یا نکنی؟ به چه شیوهای؟ اینها را بررسی میکند بعد میبیند کدام درست است؟ آن کار را انجام میدهد و کدام نادرست است اجتناب میکند نگاه نمیکند که من چه میخواهم؟ چه کنم که خودم را ارضاع کنم؟ بیتقوا یعنی کسی که در هر لحظه هرچه میگوید و هر عملی انجام میدهد برای این است که نگاه میکند که چه کنم که خودم را ارضاع کنم اصلاً به منشأ عمل، آثار آن، حدود و حقوق آن، عدالت و اخلاق و مصلحت هیچ کاری ندارد. من الآن چه بگویم خوش میگذرد؟ ما معمولاً اینطوری هستیم. میفرماید اگر اینطوری ادامه بدهید خانواده از هم میپاشد. هرکسی به فکر خودش هرچه به دهانش میآید بخواهد بگوید، هر کاری دلش میخواهد بکند، ازهم میپاشد. میخواهید خانوادهتان را حفظ کنید جایی که همسرتان به وظایف خودش عمل نمیکند مثلاً اینجا میگوید شوهرت ناسازگاری میکند یا به تو پشت کرده و میخواهد به چاک بزند تو برای اصلاح تلاش کن، همه کارهایی که لازم است انجام بده، مثلاً طرف میبینند مشکل قضایی است، مشکل پول است، مشکل امکانات است و... تلاش کن که اینها اصلاح بشود و اگر نشد اینها باعث طلاق نشود یعنی تمام بهانهها را باید بگیری، نه این که تمام بهانهها را بگیری بلکه سعی کنی تمام عذرها را تا میتوانی برطرف کنی «تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا...» احسان بیش از حق او، بیش از عدالت به او محبّت کن «وَتَتَّقُوا» و مراقب حرفهایی که میزنی و کارهایی که میکنی باش و آنها را مدیریت کن. بعد هم میفرماید «فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرً» خداوند از هرچه که انجام خواهید داد خبر دارد و کاملاً باخبر است. کلاه خدا را نمیتوانید بردارید خدا دارد نگاه میکند تو به وظیفهات عمل کردی آخرش شد که بهتر، که میشود معمولاً درست میشود ولی اگر نشد تو محسن و متقّی بودی، همسرت کوتاهی کرد. این که آیه 128 سوره نساء بود.
بعد به مردها در آیه دیگری؛ آیه 231 سوره بقره؛ همین الآن، یک عالمه دعواهای مرد و زنها در جامعه هست که خلاف قرآن عمل میکنند. این را باز بیشتر خطاب به مردها میگوید. میگوید گاهی مردها میآیند میگویند ما با یک خانمی ازدواج کردیم من تا توانستم به وظایفم عمل کردم ولی این نه به حقوق من کاری دارد نه حدودی برای خودش قائل است به هر دلیلی، حالا یا بهانه یا دلیل، خداوند میخواهد به مردانی که به هر طریقی میخواهند از زنی جدا بشوند، چون در اسلام، طلاق، بدترین حلال است و طلاق یک سقوط شخصیتی برای مرد و زن است و آثار خیلی بدی دارد مخصوصاً اگر بچه هم باشد. در عین حال اسلام، طلاق را حرام نکرد ولی مسیحیت و کلیسا طلاق را حرام کرد! اگر حرام کنی و کلاً درِ آن را ببندی، خب بعضی از موارد هست که آن دوتا واقعاً نمیتوانند با هم زندگی کنند، مواردی داریم اکثراً اینطوری نیست میتوانند، فداکاری، سازگاری، تحمل میخواهد نمیکنند ولی یک اقلیتی، یک مواردی هست که واقعاً یک ازدواجهایی است که اشتباه صورت گرفته یا درست بوده بعداً تغییر کردند ولی حالا نمیتوانند با هم زندگی کنند اسلام به طور کامل راه طلاق را نبسته است چون وقتی که راه آن را ببندی چه اتفاقی میافتد؟ خیانت میکنند. مرد میگوید نمیگذارید از او جدا شوم؟ خیلی خب من کار خودم را میکنم میرود با زن دیگری رابطه برقرار میکند یا زن میرود با مردهای دیگری رابطه برقرار میکند و خیانت میکند. خب یا خیانت جنسی است یا خشونت در خانواده است مرد میگوید من کل مخارج تو و زندگی و مسکن و لباس و غذا و بهداشت و همه کارها را باید برای تو مجانی آماده کنم تو هم که هیچ وظیفه قانونی و فقهی به لحاظ این که یک کاری را بکنی یا یک پولی را دربیاوری نداری، من نوکرت هستم و تو هم هیچ اقدامی برای من نمیکنی من به چه انگیزهای دنبال تو باشم، من برای چه باید خودم را فدای تو بکنم؟ حالا اگر این را مجبور به ادامه زندگی با این زن بکنید مگر زندگی میکند؟ ببینید این که بعضیها میگویند چرا در طلاق جانب مرد قویتر است؟ برای این که اصلاً با ازدواج همه تعهدات پیش مردم است. معمولاً مردان از ازدواج فرار میکنند، مردان در تمام دنیا معمولاً از ازدواج فرار میکنند. چرا؟ چون او میگوید من بدون ازدواج با هر زن و دختری میتوانم رابطه داشته باشم استفادهام را میبرم تا لحظهای که بخواهد، وقتی هم نخواهم آن را ول میکنم میروم! ازدواج، قید برای مرد است. زن در ازدواج چیزی از دست نمیدهد، با ازدواج، هیچ مسئولیتی به عهده زن نمیآید. نه مسئولیت این که خرج خودش را دربیاورد، خرج خانه را در بیاورد، اقتصاد خانواده را به عهده داشته باشد، هیچ مسئولیتی در ازدواج برایش پیدا نمیشود، تمام بار مالی و حقوقی ازدواج روی دوش مرد است، زن فقط یک وظیفه پیدا میکند که به لحاظ جنسی به مرد و شوهرش خیانت نکند و با مرد همراهی کند. این تنها حق است. و الا فقه ما میگوید زن، برای کار خانه هم میتواند حقی داشته باشد و پولی بیش از نفقه بگیرد. نفقه، حداقل غذا و خانه و مسکن است دیگر مازاد به آن سفرهای تفریحی، لباسهای دیگر و لباسهای جدید و ماشین، اینها که جزو نفقه نیست. امکاناتی که همه خانوادهها دارند اینها بیش از نفقه است. این در واقع هدیه یا مهریه، اصلاً پاسخ یا حقالزحمه کارهای خانمت باشد برای کارهایی که وظیفهاش نیست و دارد انجام میدهد. خانهداری، آشپزی، نگهداری از بچه، همه اینها وظایف فقهی نیست بیش از نفقه. نفقه یک خرج حداقلی است، بیش از نفقه، امکاناتی که مرد به زن میدهد از باب تشکر از همسر است و از باب پاسخی است به زحمات زن است که دارد میکشد. زن بچهاش را هم میخواهد شیر بدهد میتواند بگوید مجانی این کار را نمیکنم! حالا کدام مادر است که به بچهاش شیر میدهد پول بگیرد؟ ولی زن، به لحاظ فقهی مجبور به هیچ کاری نیست. هر کاری انجام بدهد مابهازای آن را میتواند به لحاظ قانونی و فقهی مطالبه کند. حالا نه این که در خانه و خیابان، شب به شب خانم چرتکه بیندازد بگوید من اینقدر ظرف شستیم، اینقدر کار کردیم به ازای هر ساعتی اینقدر میشود! نه؛ ولی حق او هست، ولی مرد باید بگوید این زحماتی که این دارد میکشد وظیفه فقهیاش نیست وظیفه شرعی و قانونیاش نیست ولی وظیفه اخلاقی و انسانی برای حفظ خانواده است. اینطور نیست که مرد بتواند برود شکایت کند بگوید آقا ما یک زنی گرفتیم این از صبح تا شب در خانه نشسته هیچ کاری نمیکند، میگویم برو بیرون کار کن نمیرود، میگویم در خانه یک کاری بکن نمیکند، مرد نمیتواند به دادگاه شکایت کند، دادگاه میگوید خب همین است حقوق او همین است. طبق فقه ما همین است. طبق فرهنگ اسلامی، وقتی زن اینطوری کند مرد هم میگوید خیلی خب من باید حداقل نفقه را بیاورم، نفقه غذا است، دوتا لباس است و یک سایه بالا سر است اما این که این خانه را تهیه کنم، این امکانات و این سفرها را، این دیگر نفقه نیست. خب پس من اینها را حساب میکنم. آن وقت همهاش حساب و کتاب بشود یک طور دیگری میشود و الا از نظر قانونی زن را نمیشود در بیرون خانه یا داخل خانه، مجبور به کار کرد. خب اول این روشن بشود که حقوق قانونی چیست، ازدواج بیشتر مسئولیتها روی دوش مرد میآید. تعهدات ازدواج روی دوش مرد است. مخارج خانه، مسکن، بهداشت، لباس، غذا و... همه تعهدات روی دوش اوست. خب حالا مرد را میتوانیم مجبور کنیم که دیگر با زنی را که نمیخواهد و دوستش ندارد و مرد هم تقوا ندارد میتوانی او را مجبور کنی که با آن زن زندگی کند بگوییم باید عاشق زنت باشی؟ دادگاه به مرد حکم کند که طبق ماده فلان باید عاشق زنت باشی، دوم؛ باید فلان بشوی و سوم فلان. خب او هم میگوید هرچه میخواهی دستور بده مگر عشق هم دستوری است. مرد اگر بخواهد از زیر بار آن تعهدات فرار کند فرار میکند حتی اگر تمام قوانین را بنویسند که فرار نکند. یا آن وظیفهاش را انجام میدهد نفقهاش را میآورد ولی زن را در خانه خونجگر میکند یک کاری میکند که زن بگوید غلط کردم نه نفقهات را میخواهم نه هیچی، حتی میخواهم مهریهام را هم به تو ببخشم دست از سر ما بردار. مردی که تقوا ندارد، ظالم است، شما مگر با دستور دادگاه یا موعظه میتوانید بگویید که آقا باید این زنت را نگه داری؟ باید با او زندگی کنی و باید عاشقش هم باشی؟ خب اصلاً نمیکند. اصلاً فرض کنید اسلام نگوید طلاق مرد، عملاً در واقع این اتفاق هست، در بیرون این اتفاق هست چه اسلام بگوید چه اسلام نگوید، بیرون وقتی یک مردی به هر دلیلی از زنش متنفر میشود یا تنفر دارد حالا یا تقصیر زن هست یا نیست، یا تقصیر مرد است اینجا فرقی نمیکند مرد را نمیشود مجبور کرد که باید عاشق زنت باشی، باید خرجیاش را بیاوری و... همین الآن چقدر دادگاهها حکم نفقه به مردان فراری دادند که طبق قانون باید خرج زنت را بدهی. بروید ببینید چند نفرشان میدهند! بعد هم میآید میگوید من ندارم، وقتی ندارم چطوری بدهم؟ اگر بخواهی مجبورش کنی بلد است چه کار کند که هیچی ندهد و پدر زن را هم دربیاورد! لذا این حرام شده است. قرآن وحی نازل شد که حتی اگر همسرتان دارید جدا میشوید حق نداری روی او فشار بیاوری و مجبورش کنی که مهریه و حقوقش را به تو پس بدهد مجبورش کنی که از حقوقش بگذرد. این حرام است. مرد را نمیتوانی مجبور کنی که مخارج زنت را بده، عاشق زنش هم باشد و با زن دیگری هم رابطه برقرار نکند! لذا گفتند خیلی خب اگر به اینجا رسید طلاق بده. البته حد و حدود دارد که هر روز هرکس هرکسی را دلش خواست طلاق ندهد. یا اگر مردی به زنی ظلم میکند و در عسر و حرج است قاضی حکم بدهد و زن هم بتواند طلاق بگیرد. مرد بگوید نمیخواهم طلاق بدهم، قاضی میگوید بیجا میکنی باید طلاق بدهی، حقوق زن رعایت نمیشود. همه این راهها باز است. اما این که برگردند بپرسند چرا در طلاق دست مرد بازتر از زن است برای این است که بیش از 95 درصد از تعهدات ازدواج، بعد از ازدواج به عهده مرد است بخواهد فرار کند فرار میکند. اگر راه طلاق را بستی چه اتفاقی میافتد؟ خیانت جنسی یا خشونت جنسی در خانهها زیاد میشود. مرد به زنش خیانت میکند با زنهای دیگر میرود و میگوید من که تو را نمیخواهم من را مجبور کردند، من مسئولیت تو را نمیپذیرم، هر کاری میخو اهی برو بکن، میرود خیانت میکند. یا خشونت، هر روز شروع میکند زنش را میزند یا فحش میدهد، کتک میکند، اذیتش میکند، تا این زن یا سکته کند یا خودش برود بگوید آقا من مهریهام را و هرچه که دارم میبخشم دست از سر من بردار. لذا راه طلاق بسته نشده است.
در غرب که مسحییت راه طلاق را بست که البته بعداً کلیسا و قوانین لائیک آن را باز کرد. همین دوتا اتفاق افتاد یکی خشونت علیه زنان و یکی خیانت به زن توسط مرد و سوم این که الآن مردان دیگر حاضر نیستند ازدواج کنند! میگوید اگر میخواهی برویم با هم زندگی کنیم من ازدواج نمیکنم! اسم آن را ازدواج سفید گذاشتند. با تو همخانه میشوم، بیا برویم! تا وقتی که از تو خوشم بیاید با تو هستم، خوشم نیاید یک تیپا برو دنبال کارت! شکایت هم نمیتوانی از من بکنی من با تو ازدواج نکردم، اگر با تو ازدواج کنم یک مسئولیتهایی به دوش من میآید که بعد هم باید قانوناً دست و بالم بسته میشود و هم نمیتوانم هر وقت میخواهم از تو طلاق بگیرم. طلاق هم بگیرم بیشتر من ضرر میکنم تا تو. پس چرا ازدواج کنم؟ طرف گفت در شهر ما مشکل طلاق حل شد! دیگر طلاق نیست! گفتند چطور؟ گفت چون دیگر ازدواج نمیکنیم تا بخواهیم طلاق بگیریم خب اینطوری مشکل طلاق را حل کردند، دیگر ازدواج نمیکنند تا طلاق هم ندهند! اگر راه طلاق را به کلی بستید یا اگر خواستید با تحکّم ناروا به مرد مجبورش کنید که بار ازدواج و مسئولیت روی دوش او بیاید، مردان غالباً اینطوری عمل میکنند. همه جای دنیا معمولاً مرد از ازدواج فرار میکند. زن هم اگر فرار میکند برای این است که میگوید گیر این نیفتیم که بعداً نتوانیم در برویم! و الا مرد که از ازدواج فرار میکند من چرا باید تن بدهم به تعهداتی در مورد این، چرا مسئول شوم که فردا خانه، امکانات، حقوق، بیمه، پاسخگوی این حرفها باشم؟ حتی به شما بگویم خداوند مسئله "ازدواج مجدد" را در آیه مربوطه، اسلام توصیه به ازدواج مجدد نکرده است مگر اسلام گفته مستحب است بروید چندتا زن بگیرید؟ قبل از اسلام، زن گرفتن حدی نداشته است. شاه ایران قبل از اسلام، 3 هزارتا زن داشته است. ایران قبل از اسلام، ایران زرتشتی، شاه ایران 3 هزارتا زن داشته است! که اصلاً معلوم نیست با اینها یکی یکی سلام و علیک کرده یا نه؟ اینها را میشناسد؟ این قلدرهای حجاز جاهلی عرب قبل از اسلام هم، هر کدام با صدتا زن رابطه داشتند مخصوصاً آن ثروتمندان و قدرتمندانشان. در یونان اروپا همین بوده، در هند و چین و شرق و غرب عالم همین بوده است. اسلام آمد گفت آقا چه خبر است؟! حد گذاشت. گفت اولاً که بیش از 4تا نمیتوانید ممنوع است. دوماً در مورد این 4تا، بچه یتیم، آیه قرآن که نازل شده این است، گفته اگر در مورد بچههای یتیم میترسید، کسی بچه یتیم دارد، فوت کرده، برای آنها یا مسائلی از این قبیل. یعنی اصل بر ازدواج مجدد نیست بلکه اصل بر ازدواج تکهمسری دائمی است نه موقت نه چند همسری. آنها راه پلههای اضطراری هستند، کسانی که به بنبست رسیدند، پسرانی و دخترانی هستند، زنان یا مردانی هستند که پیر شده یا مدتی است طلاق گرفتند یا هر مشکلی که دارد، مثلاً خواستگاری ندارد یا او هرجا خواستگاری میرود به او زن نمیدهند امکان ازدواج دائم و تکهمسری را داده، او به بنبست نرسد بلکه بتواند با ازدواج موقت یا به عنوان همسر دوم بتواند به بعضی از حقوقش برسد. و الا من سؤال میکنم اگر یک مرد فاسدی باشد بخواهد با زنان متعدد رابطه داشته باشد به نظرتان این میرود ازدواجهای متعدد میکند؟ در خیابان ترمز میزند خانمهای آنچنانی سوار میشوند این میگوید چرا بروم ازدواج کنم؟ ازدواج کن، سه تا خانه بگیر، سه تا خرجی بده، سه تا امکانات، سه جا دعوا، سه جا مسئولیت، دادگاه، مسئولیت و... چرا این کار را بکند؟ آن مواردی که اسلام توصیه نکرده بلکه در یک موارد خاصی اجازه داده است آن هم به شرط عدالت، دو بار – سه بار در یک آیه میفرماید قسط و عدالت. بعد میفرماید اگر میترسید و احتمال میدهید که عدالت را رعایت نکنید حق ندارید «فَواحده» همان یکی حداکثر، بدون هیچ ظلمی به هیچ کس، بدون توهین. بدون تبعیض، نه اینهایی که زن دارند، نیازی هم نیست، مشکلی هم نیست، بچه یتیم هم ندارد حالا میرود برای خوشگذرانی یک زن دیگر میگیرد و به زن و خانواده اولش ظلم میکند آن خانواده را متلاشی میکند اینها حرام است. یا مردی که همینطوری برای خوشگذرانی میرود ازدواجهای موقت میکند یا زنی که میرود ازدواجهای موقت میکنند! چون زنهایی هم هستند که مدام با مردان متعدد میروند. اینها راه حل است برای وقتی که همه راهها بسته شده است. نه برای خوشگذرانی و عیاشی. به امام(ع) گفتند یک کسی مدام میرود ازدواج موقت میکند، میگوید من شیعه شما هستم. فرمودند بگویید بیاید کارش دارم. آمد، فرمودند چه کسی به تو اجازه داده هی میروی ازدواج موقت میکنی؟ گفت آقا مگر حرام است؟ فرمودند برای تو بله. مگر ازدواج موقت را برای تو گذاشتند؟ تو همسر داری، زندگی داری، تو چه مشکلی داری؟ چه کسی به تو اجازه داده بروی اینقدر ازدواج موقت بکنی؟ فرمود داری کاری میکنی که آبروی ما، آبروی اهل بیت و شیعه برود چون داری سوء استفاده میکنی و داری خانوادههایی را متلاشی میکنی. در یک شرایطی برای کسی مثل تو مثل زناست. این برای کسانی است که مشکلات و شرایط خاصی دارند. زن و مرد، دختر و پسر که ازدواجهایشان دارد دیر میشود یا بخشی از آن دیر شده است، دیر شده که هر وقت ماهی را از آب بگیرید تازه است، ولی از سن او دارد میگذرد، خب اینها چه کار کنند؟ طرف میگوید دیگر برای من خواستگار نمیآید، کسی به من پیشنهاد ازدواج نمیکند، پسر میگوید هرجا خواستگاری میروم به من زن نمیدهند، یا طلاق گرفته و دیگر کسی سراغ او نمیآید، خانمی است چندتا بچه دارد دیگر کسی نمیآید با او ازدواج کند یا مرد است چندتا بچه دارد، خب اینها باید چه کار کنند؟ یا باید بروند خیانت جنسی و گناه بکنند، یا فشار عصبی، محرومیتهای جنسی، محرومیت عاطفی دارند، آن وقت یک راه گذاشتند و میگویند اگر ازدواج دائمی تکهمسری نتوانستید میتوانید از آن نوع دیگر با رعایت عدالت و همه ضوابط آن استفاده کنید. ازدواج مجدد فرصتی است برای آن زنی که دیگر کسی با او ازدواج نمیکند. بعضیها میگویند همین ازدواج مجدد و ازدواج موقتی یکی از عوامل فروپاشی خانواده و طلاق است، در یک مواردی اینطور است. مواردی است که مرد یا زن دارند از یک قانون سوء استفاده میکنند. دنبال ثواب هستی؟ خب چند میلیون دختر و پسر داریم که اینها باید برسند برو ثواب کن و اینها را بهم برسان. به خانواده خودت به همسر و فرزندانت ظلم کردی با گناه و ظلم میخواهی ثواب کنی؟ شرط آن عدالت بود با رعایت شرط قسط و عدل و... مثال آن هم در مورد فرزند یتیم است یعنی باید یک مشکل یا دلیلی داشته باشی. آن وقت این اتفاقاً کمک میکند به زنانی که بدون شوهر ماندند. زنانی هستند که کسی به عنوان ازدواج اول و دائم به آنها پیشنهاد داده نمیشود، اما به عنوان همسر دوم. و الا مردی که به دنبال زنبارگی است میرود ازدواج میکند؟ نه آقا میرود با صدتا زن و دختر رابطه برقرار میکند و هیچ تعهدی هم نمیدهد. پس ازدواج موقت و ازدواج مجدد با رعایت شرط عدل و... در شرایط خاصی که یک مشکلی داری که با ازدواج دائمی و تکهمسری حل نشده، آن چیزی که اسلام اجازه داده اولاً به نفع زن است ثانیاً مانع خیانت و فساد و خشونت جنسی میشود، اگر آن طور که اسلام گفته عمل بشود عامل طلاق نیست. اما اینطور که بعضی از ماها عمل میکنیم و به این احکام عمل میکنند اینها سوء استفاده از این احکام خداوند است. سوء استفاده و خیانت به دین است. به تعبیر امام صادق(ع) فلسفه اینها این نبود. تو ضد فلسفه آن عمل کردی، و آن را تبدیل به یک چیزی به نام عیاشی کردی! پیامبر(ص) فرمودند لعنت خدا بر مردان و زنان ذوّاق، «ذوّاق» یعنی مردی که میخواهد زنان متعددی را تجربه کند. «ذوق» یعنی چشیدن. زنی که میخواهد با مردان متعددی رابطه جنسی داشته باشد. پیامبر(ص) فرمود لعنت بر مردان عیاش که مدام دنبال زنان مختلف هستند یا زنانی که مدام میخواهند با مردان مختلف باشند. مگر تو میتوانی به اسم ازدواج موقت یا مجدد ذوّاق باشی و سوء استفاده کنی؟ یا نه آنها را گذاشتند برای مواردی که امکان ازدواج دائم و تکهمسری نیست یا اگر هست مشکلی دارد که با آن حل نشده است. مثلاً همسرش از نظر جنسی بیماریای دارد نمیتواند نیازی را برآورده کند یا مثلاً بچهای نیاوردند میخواهند بچهای بیاورند یا اگر بچه داشته باشند همین خانواده هم متلاشی میشود. موارد اینطوری بوده است. شما میدانید اغلب زنان پیامبر(ص) سنشان از پیامبر(ص) بیشتر بوده است. مثلاً یکیشان همسر شهید است یک خانم مسنّ با چندتا بچه است که خودش میآید از پیامبر(ص) خواستگاری میکند و پیامبر هم قبول میکند با او ازدواج میکنند و چند ماه بعد هم از دنیا رفته است. بیشتر هم آنان آمدند از پیامبر(ص) خواستگاری کردند. اولین ازدواج هم که ازدواج اصلی پیامبر(ص) است ایشان 15 سال از خانمشان سنشان کمتر است اگر ازدواج پیامبر – العیاذبالله- برای شهوترانی بوده، که ایشان دیگر نمیتواند معلم اخلاق باشد، خب ازدواج اول، سر نوجوانی و جوانی موقع این کارهاست. پیامبر(ص) با ازدواجهایشان پیام خاص داشتند، آثار تربیتی و اجتماعی داشته و در جهت مصالح امّت بوده است. آن موقع که همه صدتا صدتا زن داشتند و با زنان رابطه داشتند حدی نبوده! پیامبر اکرم(ص) از طرف خداوند میآید حد میگذارد میخواهم بگویم فهم درست احکام و اجرای درست احکام اسلام، علت ظلم، علت طلاق و فروپاشی خانواده نیست، نفهمیدن و استفاده نکردن از این امکان، سوء استفاده از اینهاست که مشکل درست کرده است. چقدر دختر و پسر با هم دوست هستند؟ خیلی، همه جای دنیا هست اینجا هم هست. بعضیها فکر میکنند این حکم را گذاشتند برای این که آنهایی که زن دارید همسرتان را ول کنید، خانمی که شوهر داری او را ولش کن و برو با چند نفر ازدواج موقت بکن! این نیست. به اینها نگفتند. برای راحت طلبیها، و الا اگر نیاز بود چرا، اگر یک مورد اضطراری پیش آمد، پیش میآید. ممکن است در شرایطی قرار بگیرید که جزو ازدواج موقت و مجدد مشکل را حل نکند. و الا میروی زنا میکنی، گناه و فساد میکنی، خیانت میکنی، یا خشونت و تجاوز جنسی است یا مریض میشوی. عقده، بیماریهای عصبی، تا حد روانی شدن پیش میرود. عدهای کم هستند که بتوانند با تقوا کل این مسیر را تنهایی طی کنند. میشود، هستند. قرآن هم میفرماید وقتی فشار جنسی روی شماست امکان ازدواج نیست عفّت و تقوا داشته باشید، اما تقوا تا کی؟ یک عده کمی هستند که میتوانند تا آخر تقوا پیشه کنند اما اغلب مردان و زنان نمیتوانند. نیاز جنسی است، نیاز عاطفی است، حالا جدا از نیاز اقتصادی و... این راه حل برای بسیاری از دختران و پسرانی است که بدون هیچ قراردادی با هم راه میافتند و میروند دوست دختر و دوست پسر هستند، خب با هم ازدواج موقت بکنید اگر نمیخواهید ازدواج دائم بکنید. یا ازدواج دائم کنید یا موقت، یک خانواده موقت تشکیل بدهید چرا دوست پسر و دوست دختر هستید؟ زن و شوهر کوتاه مدت بشوید. یک حقوقی را رعایت کنید، یک حدودی را رعایت کنید، اخلاق سرتان بشود به دوست دخترتان یا دوست پسرتان خیانت نکنید. شفاف حرف بزنید بگویید این وظایف و حدود اقتصادی، نسبت به هم این وظایف را داریم، به لحاظ جنسی این وظایف را نسبت به هم داریم تازه آنجا در آن ازدواج میتوانید شرط هم بگذارید که تا کجا پیش بروید و از کجا بیشتر پیش نروید. این را برای آنها میگویند برای پسران و دخترانی که با هم کوه و جنگل و تفریح میروند، با هم رابطه برقرار میکنند کوه میروند و با هم مسافرت میروند ازدواج دائمی بکن، نمیتوانی نمیکنی، خیلی خب الان من شنیدم هست، قبلاً هم بوده، ما حتی خانوادههایی داریم که بچههایشان را توصیه میکنند که دوست داشته باش! دوست دختر و پسر! میگوییم دخترت کجاست؟ میگوید رفته پارتی، چند بار رفته ولی امیدوارم این دفعه یک دوست پیدا کند! به سبک غربیها! خب تو که پدر هستی و میگویی و میگذاری حداقل به این دخترت اجازه بدهد چون اغلب فقهاء میگویند اذن پدر شرط است نمیتوانی همینطوری وارد ازدواج موقت بشوی. خب تو پدر به دخترت اجازه بده با همین کسی که میگویی دوست پسرش هست یک ماه، شش ماه، دو سال با هم موقتاً همسر هستند هیچ وظیفه اقتصادی هم میتوانی بگویی مرد هیچ وظیفه اقتصادی ندارد بچه هم نباید بیاید تا این حد هم پیش بروند نه بیشتر، ولی با هم باشند با هم سینما بروید و... ازدواج دائمی هم نیست. خب اسلام راه گذاشته، که بعد نگویید ازدواج سفید! بعد نگویید دوست دختر و پسر! به سمت زنا نروید! بعد به سمت فساد و گناه و خیانتهای جنسی یا خشونتها و تجاوزات جنسی نروید! اینها راه فرار است پله اضطراری است. حالا چه کسی از پله اضطراری استفاده میکند؟ طرف در خانهاش آسانسور دارد همیشه میآید از پله اضطراری میرود! خب تو که زندگی داری، زن و بچه داری، کی به تو گفته که بروی ازدواج مجدد و موقت بکنی؟ در حالی که ضرورتی هم نیست، بله اگر ضرورتی پیش آمد بروید ازدواج موقت بکنید ولی اینجا تو ضرورتی نداری. این برای آن خانوادههایی است که دارند در منجلاب فساد میافتند به آنها میگویند آقا تو ازدواج مجدد بکن اگر دائمی نمیتوانی.
خب حالا خطاب به مرد: «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ...» اگر تو به هر صورتی داری از زنت جدا میشوی و طلاق میدهی، به زور نمیشود تو را مجبور کرد که مسئولیتها را بپذیری و پای زنت بایستی به زور مجبورت کنند یا در خانه کتک میزنی، خشونت یا میروی خیانت میکنی. میگویند خرجی و نفقه همسرت را بده نمیدهی و بعد هم میگویی ندارم! فرمود اگر کسی به بنبست رسید «فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ...» اولاً باید یک فرصتی داد و شتابزده نباید جدا شوید که زود طلاق بده و دنبال کارت برو. نه، بلکه باید عدّه نگه دارید! عدّه را ممکن است به مرد یا زن هم بگویند. مثلاً شما الآن عصبانی هستید یک چیزی با عصبانیت گفت، یک حرف زشتی زدید یک کاری کردید الآن نه، الآن اجازه نمیدهیم جدا شوید باید عدّه نگه دارید باید یک زمانی چند ماه و چند وقت باید فاصله بیفتد، چند هفته، چند ماه، به حالت عادی برگردید و به حالت تعادل در تصمیمگیری برگردید «فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ...» آن مهلت گذشت خیلیها در آن مهلت دوباره سر عقل میآیند و با هم آشتی میکنند لذا اسلام میگوید در این فاصله هم زن قهر نکند و خانه پدرش یا جای دیگری برود باید کنار هم باشید. در این دورانی که دارید یک فرصت مجدّد به خودتان میدهید که یک بار دیگر فکر کنیم شاید بتوانیم با هم زندگی کنیم آن عصبانیت من تمام شد حالا ببینیم شاید بتوانیم با هم بسازیم، یک ساعت و یک روز هم نیست باید ادامه پیدا کند بعد میفرماید کنار هم باید در یک خانه زندگی کنید چون اگر از هم جدا بشوید با هم حرف نمیزنند و کمکم از هم دل میکَنند وقتی که با هم باشند بسا که ممکن است یک شوخیای، خندهای، حرفی، نوازشی، سر سفره، این طرف یا آن طرف، ممکن است دو روز دوباره آشتی کنند میفرماید خانه را ترک نکنید کنار هم و با هم باشید قهر نکنید حتی در روایت میفرماید که به خانم میگوید در این مدت تو هنوز خانمی آرایش هم بکن. جالب است. که شاید با انگیزه جنسی دعوا خاتمه پیدا کند چون خیلیها هستند که با همدیگر دعوا میکنند بعد سر این مسائل زن و شوهری باز با هم رفیق میشوند. جدا نشوید، آرایش هم بکن، کنار هم باشید. یک وقت دیدید دوباره با هم آشتی کردید و دوباره با هم دوست شدید. خب بعد میفرماید: «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ...» به مردی که گفته من پای طلاق میایستم و از تو جدا میشوم! میگوید در این مدتی که کنار توست «فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ...» باید درست، و مثل آدم با همسرت و خانمت صحبت کنی و رفتار کنی. چون ممکن است طرف بگوید خیلی خب این مدت عده هست، در خانه هست، هر وقت مرد بیاید سلام نکند، محل نگذارد برود دنبال کار خودش، گاهی توهین هم بکند، نه، بلکه میفرماید «بِمَعْرُوفٍ» در این مدت فاصلهای که دارید آخرین فرصت را به همدیگر میدهید و در عده کنار هم هستید که شاید روابط اصلاح بشود و برگردید به مرد میگوید حق نداری هیچ توهینی به همسرت بکنی حق نداری کوچکترین آزاری به زنت برسد. حق نداری هیچ کد ام از حقوق او را پایمال کنی. «فَأَمْسِکُوهُنَّ» همسر و زنت را نگهش دار «بِمَعْرُوفٍ...» مؤدبانه. با رعایت اخلاق و احترام و ادب و رعایت، درست و مهربان. بگو ما قرار است از هم جدا شویم ولی با همدیگر مهربانیم واقعاً مهربانی کن «أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» اگر هم بعد از یک مدتی به این رسیدید که نه ما یک مدت هم با هم بودیم نمیشود ما باید از هم جدا شویم. میفرماید اگر قرار است که زنت را طلاق بدهی و جدا بشوی، باز هم مؤدبانه، «بِمَعْروف» باز هم موقع طلاق باید به تمام حقوق زنت احترام بگذاری. حق نداری به زنت توهین کنی، حق نداری خشونت اِعمال کنی. حق نداری تحت فشار بگذاری که از حقوقش بگذرد! گفت اینقدر میکنم که موهایت هم مثل دندانهایت بشود مگر این که مهریهات را ببخشی. این حرام است. آیه در قرآن نازل شده است که این حرام است. مردانی که موقع طلاق، زن را تحت فشار میگذارند که باید از مهریه و حق خود بگذری تا تو را طلاق بدهم این گناه است، گناه بزرگی است که خداوند در این باب آیه نازل کرده است. میفرماید اگر به بنبست رسیدید «أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ ...» میخواهی از خانمت جدا شوی باید به روش درست و مؤدبانه و با رعایت همه حقوق او، با اخلاق، یعنی باید دوستانه جدا شوید. این که الآن میگویند طلاقهای توافقی؛ منتهی اینقدر توافقی زیاد شده آدم میگوید یک کم هم دشمنی با هم داشته باشید که ببینیم سر چی شما با هم دعوا دارید که الکی جدا میشوید. ولی اگر کار به بنبست رسید که دیگر میخواهید جدا بشوید حق ندارید همان لحظه طلاق دوتا فحش هم به زنت بدهی و دوتا تهدید هم بکنی، او را تحت فشار بگذاری که باید مهریهات را باید پس بدهی! یا حسابت را میرسم! حق ندارید اینها حرام است. فرمود با رعایت ادب و احترام به زن جدا میشوید کاملاً مؤدبانه و دوستانه جدا شوید بگو ما متأسفانه نتوانستیم با هم ادامه بدهیم امیدوارم تو خوشبخت بشوی او هم بگوید امیدوارم تو هم خوشبخت بشوی. خب حالا بگو شما که اینقدر آدم هستید چرا کارتان به طلاق کشیده این قدر حالا با هم قشنگ صحبت میکنید؟ چرا قبلاً نصف این را با هم قشنگ صحبت نمیکردید؟ که حالا میگویید عزیزم انشاءالله بروی خوشبخت بشوی! خب الآن این اتفاقات میافتد من شنیدم که کسانی همینطوری از هم جدا میشوند قبلش پوست همدیگر را میکَندند ولی موقع طلاق مثل جلتنمنها هستند! که امیدوارم این چیز رؤیای جدید که به بنرسید در رؤیای جدیدت موفق باشی! از این چرت و پرتها که حرف میزنند ولی عمل نمیکنند.
تعبیر دیگر: «وَلَا تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا...» آخ آخ همین کاری را که انجام میدهند! میگوید زنت را حق نداری طلاق ندهی و نگه داری و آن قدر او را تحت فشار بگذاری و به حقوق او تجاوز کنی، تا تسلیم بشود دیدید بعضی از مردها میخواهند طلاق بدهند زن میگوید خب مهریهام را بده، حقوقم را بده، فلان چیز را به نام من کردی برای من است. میگوید نه من تو را طلاق نمیدهم اینقدر نگهت میدارم تا خودت مجبور شوی و امضاء بدهی از حق خود بگذری. این گناه کبیره است، آیه مخصوص در این باره نازل شده که مردانی که زنانشان را نگه میدارند و تحت فشار قرار میدهند و به حقوقشان تجاوز میکنند تا آنها تسلیم بشوند اینها به خداوند ایمان ندارند و عذاب دردناکی در انتظارشان است. اگر قرار به جدایی است باید بگویی بله خانم من اینها را به نام شما کردم، اینها حق شماست، اینها مال شماست، اینها را بردار و برو. باید بدهی. حرام است. به نظر من این آیه را در دادگاه و خانه باید گفت. من خیلیها را دیدم میخواهند طلاق بگیرند مردها این کارها را میکنند. میفرماید: «وَلَا تُمْسِکُوهُنَّ...» نباید زنانتان را نگه دارید «ضِرَارًا» و به آنها صدمه بزنید و اذیتشان کنید و به او صدمه بزنید «لِتَعْتَدُوا» و به حقوق او تجاوز کنی و مجبورش کنی که از حقوق خود بگذرد، حرام است. آخر آیه هم میفرماید بعضیهایتان میگویید دین، ولی دروغ میگویید. «...وَلَا تَتَّخِذُوا آیَاتِ اللَّهِ هُزُوًا... » اینها فرمان خداست آیات خداوند را مسخره نکنید به ریشخند نگیرید و با آیات خدا بازی نکنید وقتی به شما میگوییم یا با محبّت زنت را نگه دار و او را تحمل کن اگر بداخلاق هم هست یا اگر بنبست رسیدید دوستانه و با رعایت حقوق او از او جدا بشو و او را اذیت نکن و تحت فشار نگذار اینها را میگوییم گوش نمیکنید بعد هم میگویید من مذهبیام! مسلمانم! خداوند میفرماید با آیات من شوخی میکنید؟ من را مسخره میکنید؟ مردانی که موقع طلاق زنشان را تحت فشار میگذارد و حق او را نمیدهد آیات خدا را دارند مسخره میکنند. میفرماید: «وَلَا تَتَّخِذُوا آیَاتِ اللَّهِ هُزُوًا...» آیات خداوند را به مسخره نگیرید «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ...» به یاد بیاورید نعمتهایی را که به شما داد. آخرش هم میفرماید: «وَاتَّقُوا اللَّهَ ...» به مردان میگوید در رفتاری که با زنتان انجام میدهید تقوا داشته باشید.
خب دوتا آیه را خواندم. چقدر آیات و روایات داریم، همین دوتا آیه را جامعه ما میدانند یا نمیدانند؟ نمیدانند اینها دستورات خدا در قرآن است. خلاف آن را داریم عمل میکنیم. ما دوباره باید برگردیم یک بار دیگر قرآن و سنت را بفهمیم و بخوانیم و آن را با مسائل و مشکلات امروز ارتباط بدهیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی